طرحواره چیست و انواع آن کدامند؟ (راهنمای جامع شناخت و درمان تلههای زندگی)
آیا تا به حال احساس کردهاید که در الگوهای تکراری و مخربی در روابط، کار یا احساسات خود گرفتار شدهاید؟ گویی یک سناریوی از پیش نوشته شده بارها و بارها در زندگیتان تکرار میشود و شما قادر به تغییر آن نیستید. این الگوهای عمیق و ریشهدار، که اغلب از دوران کودکی نشأت میگیرند، در روانشناسی با عنوان طرحواره (Schema) شناخته میشوند. درک طرحوارهها اولین گام برای رهایی از این “تلههای زندگی” و حرکت به سوی یک زندگی سالمتر و رضایتبخشتر است. در این مقاله جامع، به اعماق دنیای طرحوارهها سفر خواهیم کرد، با انواع آنها آشنا میشویم، نحوه شکلگیری و تأثیرشان بر زندگی را بررسی کرده و در نهایت، مسیر درمان و تغییر آنها را از طریق طرحواره درمانی کشف خواهیم نمود.
طرحواره چیست؟ (مفهوم بنیادین در روانشناسی)
برای اینکه بدانیم چگونه با این الگوهای تکراری مقابله کنیم، ابتدا باید به درک روشنی از مفهوم “طرحواره” برسیم. طرحوارهها، عینکهایی هستند که ما از طریق آنها دنیا، خودمان و دیگران را میبینیم و تفسیر میکنیم.
مثالی ساده از طرحواره (برای درک بهتر)
تصور کنید کودکی در محیطی بزرگ میشود که دائماً مورد انتقاد قرار میگیرد و تلاشهایش نادیده گرفته میشود. این کودک ممکن است طرحوارهای به نام “نقص و شرم” را در خود پرورش دهد. در بزرگسالی، حتی اگر فردی موفق و توانمند باشد، همچنان در اعماق وجودش احساس بیارزشی میکند، از انتقاد به شدت میترسد و ممکن است از موقعیتهایی که در آنها ارزیابی میشود، اجتناب کند. این احساس درونی و الگوی رفتاری، ناشی از طرحواره نقص و شرم است که تجربیات کنونی او را رنگآمیزی میکند.
تعریف طرحواره از نظر جفری یانگ (بنیانگذار طرحواره درمانی)
دکتر جفری یانگ، بنیانگذار طرحواره درمانی، طرحوارههای ناسازگار اولیه را اینگونه تعریف میکند:
طرحوارههاالگوهای هیجانی وشناختی خودآسیبرسانی هستندکه درابتدای رشدوتحول درذهن شکل گرفته اندودرسیرزندگی تکرارمیشوند
.
به عبارت دیگر، طرحوارهها شامل خاطرات، هیجانات، شناختوارهها (افکار و باورها) و احساسات بدنی هستند که در مورد خودمان و روابطمان با دیگران شکل گرفتهاند. این الگوها معمولاً در دوران کودکی و نوجوانی، در پاسخ به نیازهای اساسی هیجانی ارضا نشده، به وجود میآیند.
طرحواره چه ویژگیهایی دارد؟
طرحوارهها دارای چندین ویژگی کلیدی هستند:
عمیق و پایدارند: طرحوارهها الگوهای ریشهداری هستند که به سختی تغییر میکنند. آنها بخشی از “حقیقت” ما در مورد خودمان و جهان میشوند.
خود تداومبخش هستند: ما تمایل داریم به گونهای رفتار کنیم و اطلاعات را به گونهای تفسیر کنیم که طرحوارههایمان را تأیید کند، حتی اگر این طرحوارهها برایمان مضر باشند.
اغلب ناکارآمد یا ناسازگارند: اگرچه همه ما طرحوارههایی داریم، اما “طرحوارههای ناسازگار اولیه” هستند که باعث مشکلات روانشناختی میشوند. اینها باورهای منفی و الگوهای مخربی هستند که کیفیت زندگی ما را کاهش میدهند.
با سطوح بالایی از هیجان همراهاند: فعال شدن یک طرحواره معمولاً با تجربه هیجانات قوی و ناخوشایند (مانند غم، اضطراب، خشم، شرم) همراه است.
ریشه در تجربیات اولیه زندگی دارند: معمولاً ناشی از تجارب آسیبزا یا ناکامکننده در دوران کودکی و نوجوانی با والدین، خواهر و برادرها یا همسالان هستند.
طرحواره چطور به وجود میآید؟ (ریشههای دوران کودکی)
طرحوارههای ناسازگار اولیه عمدتاً در پاسخ به برآورده نشدن نیازهای هیجانی بنیادین در دوران کودکی شکل میگیرند. این نیازها عبارتند از:
دلبستگی ایمن به دیگران: نیاز به امنیت، ثبات، محبت، پذیرش و مراقبت.
خودگردانی، کفایت و هویت: نیاز به احساس توانمندی، استقلال و داشتن یک هویت منسجم.
آزادی در بیان نیازها و هیجانات سالم: نیاز به اینکه بتوانیم احساسات و نیازهای خود را بدون ترس از تنبیه یا طرد شدن، ابراز کنیم.
خودانگیختگی و تفریح: نیاز به بازی، لذت بردن و تجربیات خودجوش.
محدودیتهای واقعبینانه و خویشتنداری: نیاز به یادگیری نظم و انضباط و پذیرش محدودیتهای منطقی.
وقتی این نیازها به طور مکرر و شدید در دوران حساس رشد برآورده نشوند، کودک برای درک دنیای اطراف و کنار آمدن با تجربیات دردناک، طرحوارههای خاصی را در خود پرورش میدهد. به عنوان مثال:
تجربه رهاشدگی یا بیثباتی میتواند منجر به طرحواره رهاشدگی شود.
تجربه سوءاستفاده یا بیاعتمادی میتواند به طرحواره بیاعتمادی/سوءاستفاده بیانجامد.
محرومیت از محبت، همدلی یا حمایت میتواند طرحواره محرومیت هیجانی را ایجاد کند.
علاوه بر این، عواملی مانند همانندسازی افراطی با والدین (یادگیری طرحوارههای والدین) یا برآورده شدن بیش از حد برخی نیازها (مانند عدم وجود محدودیتهای کافی که منجر به طرحواره استحقاق میشود) نیز در شکلگیری طرحوارهها نقش دارند.
تاریخچه طرحواره (سیر تکامل یک مفهوم درمانی)
مفهوم “طرحواره” ریشههای عمیقی در تاریخ روانشناسی دارد. فیلسوفانی مانند امانوئل کانت از ساختارهای ذهنی صحبت میکردند که تجربیات ما را سازماندهی میکنند. در روانشناسی، ژان پیاژه، روانشناس تحولی مشهور، از طرحوارهها برای توصیف چگونگی سازماندهی دانش کودکان در مورد جهان استفاده کرد. فردریک بارتلت نیز در دهه 1930 به نقش طرحوارهها در حافظه اشاره کرد.
با این حال، مفهوم طرحواره به شکلی که امروز در رواندرمانی، بهویژه در طرحواره درمانی (Schema Therapy) به کار میرود، عمدتاً توسط دکتر جفری یانگ و همکارانش در دهه 1980 و 1990 توسعه یافت. یانگ، که در ابتدا تحت آموزش درمان شناختی-رفتاری (CBT) آرون بک بود، متوجه شد که CBT سنتی برای برخی از بیماران، بهویژه آنهایی که مشکلات شخصیتی ریشهدار و الگوهای رفتاری مزمن داشتند، به اندازه کافی مؤثر نیست. این مشاهدات او را به سمت توسعه یک رویکرد یکپارچهتر سوق داد که بر تجربیات دوران کودکی، جنبههای هیجانی، رابطه درمانی و الگوهای بین فردی ناکارآمد تمرکز بیشتری داشت. نتیجه این تلاشها، تولد طرحواره درمانی بود.
مزایا و معایب طرحواره (دو روی سکه الگوهای ذهنی)
طرحوارهها، به خودی خود، لزوماً “بد” نیستند. آنها ساختارهای ذهنی هستند که به ما کمک میکنند اطلاعات را پردازش، دنیا را پیشبینی و به سرعت به موقعیتها واکنش نشان دهیم.
مزایای طرحواره (جنبههای انطباقی)
سازماندهی اطلاعات: طرحوارهها به ما کمک میکنند تا حجم عظیمی از اطلاعاتی که روزانه با آنها مواجه میشویم را دستهبندی و درک کنیم.
سرعت در تصمیمگیری: با داشتن الگوهای ذهنی از پیش تعیین شده، میتوانیم در موقعیتهای آشنا سریعتر تصمیم بگیریم و واکنش نشان دهیم.
پیشبینیپذیری: طرحوارهها به ما امکان میدهند تا وقایع آینده را تا حدی پیشبینی کنیم و خود را برای آنها آماده سازیم.
احساس امنیت و کنترل (اولیه): در دوران کودکی، حتی طرحوارههای ناسازگار نیز میتوانند به کودک کمک کنند تا دنیای آشفته و غیرقابل پیشبینی خود را معنا کند و نوعی احساس کنترل (هرچند کاذب) به دست آورد.
معایب طرحواره (تلههای زندگی)
مشکل اصلی زمانی آغاز میشود که طرحوارهها ناسازگار، منفی، و بیش از حد تعمیمیافته باشند. این “طرحوارههای ناسازگار اولیه” یا “تلههای زندگی” معایب قابل توجهی دارند:
تحریف واقعیت: باعث میشوند اطلاعات را به گونهای سوگیرانه تفسیر کنیم که باورهای منفی ما را تأیید کند.
ایجاد الگوهای رفتاری مخرب: منجر به انتخابها و رفتارهایی میشوند که در نهایت به ضرر خودمان و روابطمان تمام میشود (مثلاً فردی با طرحواره رهاشدگی ممکن است وارد روابط ناپایدار شود یا از صمیمیت اجتناب کند).
تجربه هیجانات منفی مزمن: باعث میشوند به طور مکرر هیجانات دردناکی مانند اضطراب، افسردگی، خشم، شرم و گناه را تجربه کنیم.
محدود کردن پتانسیل رشد: میتوانند مانع از دستیابی به اهداف و شکوفایی استعدادهایمان شوند.
مشکلات بین فردی: اغلب منجر به الگوهای ارتباطی ناسالم و تکرار شونده در روابط میشوند.
انواع طرحوارههای ناسازگار اولیه (18 تله زندگی که باید بشناسید)
جفری یانگ و همکارانش 18 طرحواره ناسازگار اولیه را شناسایی کردهاند که در پنج حوزه اصلی (بر اساس نیازهای برآورده نشده دوران کودکی) دستهبندی میشوند. آشنایی با این طرحوارهها به ما کمک میکند تا الگوهای پنهان در زندگی خود را بهتر بشناسیم:
حوزه 1: بریدگی و طرد (Disconnection & Rejection)
این طرحوارهها از برآورده نشدن نیاز به امنیت، ثبات، محبت، پذیرش و تعلق در خانواده اولیه ناشی میشوند.
1- طرحواره رهاشدگی / طرد (Abandonment/Instability)
افراد با این طرحواره دائماً نگرانند که افراد مهم زندگیشان آنها را ترک کنند، بمیرند، یا به خاطر فرد دیگری آنها را رها کنند. احساس میکنند که روابطشان ناپایدار و غیرقابل اتکاست.
مثال: فردی که شریک عاطفیاش کمی دیرتر از حد معمول تماس میگیرد، فوراً به این نتیجه میرسد که دیگر دوستش ندارد و قصد ترک او را دارد.
2- طرحواره بیاعتمادی / سوءاستفاده (Mistrust/Abuse)
انتظار دارند که دیگران از آنها سوءاستفاده کنند، به آنها آسیب بزنند، تحقیرشان کنند، به آنها دروغ بگویند، یا فریبشان دهند. به سختی به دیگران اعتماد میکنند و اغلب در روابط حالت تدافعی یا بدبینانه دارند.
مثال: فردی که هرگونه محبت یا کمک از سوی دیگران را با سوءظن تعبیر میکند و معتقد است “حتماً کاسهای زیر نیمکاسه است.”
3- طرحواره محرومیت هیجانی (Emotional Deprivation)
احساس میکنند که نیازهای اساسی هیجانیشان (مانند محبت، همدلی، راهنمایی، و حمایت) توسط دیگران به اندازه کافی برآورده نمیشود. ممکن است احساس تنهایی عمیقی داشته باشند، حتی زمانی که در جمع هستند. این طرحواره سه جنبه دارد: محرومیت از محبت، محرومیت از همدلی، و محرومیت از حمایت.
مثال: فردی که در رابطه است اما احساس میکند شریکش او را درک نمیکند، به احساساتش اهمیت نمیدهد و در سختیها کنارش نیست.
4- طرحواره نقص و شرم (Defectiveness/Shame)
احساس میکنند از درون معیوب، بد، بیارزش، حقیر یا دوستنداشتنی هستند. از اینکه دیگران “واقعیت” وجودی آنها را کشف کنند و آنها را طرد کنند، میترسند. به شدت به انتقاد حساس هستند.
مثال: فردی که با وجود موفقیتهای بسیار، عمیقاً احساس میکند به اندازه کافی خوب نیست و لایق عشق و احترام نیست.
5- طرحواره انزوای اجتماعی / بیگانگی (Social Isolation/Alienation)
احساس میکنند با دیگران متفاوتند، به هیچ گروهی تعلق ندارند، و از جامعه جدا افتادهاند. در موقعیتهای اجتماعی احساس ناراحتی و معذب بودن میکنند.
مثال: فردی که از شرکت در مهمانیها و گردهماییهای اجتماعی اجتناب میکند زیرا احساس میکند “وصله ناجور” است و نمیتواند با دیگران ارتباط برقرار کند.
حوزه 2: خودگردانی و عملکرد مختل (Impaired Autonomy & Performance)
این طرحوارهها از تجاربی ناشی میشوند که توانایی فرد برای جدا شدن، بقا و عملکرد مستقل را تضعیف کردهاند.
6- طرحواره وابستگی / بیکفایتی (Dependence/Incompetence)
احساس میکنند بدون کمک دیگران قادر به مدیریت مسئولیتهای روزمره زندگی (مانند تصمیمگیری، حل مشکلات، انجام وظایف جدید) نیستند. به تواناییهای خود برای عملکرد مستقل باور ندارند.
مثال: فردی که برای کوچکترین تصمیمات زندگیاش به نظر دیگران متکی است و از پذیرفتن مسئولیتهای جدید وحشت دارد.
7- طرحواره آسیبپذیری نسبت به ضرر یا بیماری (Vulnerability to Harm or Illness)
ترس افراطی و غیرواقعبینانهای از وقوع فجایع (طبیعی، پزشکی، مالی، جنایی) دارند که هر لحظه ممکن است رخ دهد و آنها قادر به جلوگیری از آن نیستند. دائماً نگران سلامتی خود یا امنیتشان هستند.
مثال: فردی که با کوچکترین علامت بیماری جسمی، تصور میکند به یک بیماری لاعلاج مبتلا شده است یا دائماً نگران است که اتفاق بدی برای او یا عزیزانش بیفتد.
8- طرحواره خودِ تحولنیافته / گرفتار (Enmeshment/Undeveloped Self)
درگیری و نزدیکی هیجانی بیش از حدی با یک یا چند فرد مهم زندگی (معمولاً والدین) دارند، به قیمت از دست دادن هویت فردی و رشد اجتماعی طبیعی. احساس میکنند بدون آن فرد نمیتوانند زندگی کنند یا خوشحال باشند.
مثال: فرد بزرگسالی که هنوز به شدت به والدین خود وابسته است، تمام تصمیمات مهم زندگیاش تحت تأثیر آنهاست و هویت مستقلی برای خود قائل نیست.
9- طرحواره شکست (Failure)
باور دارند که در مقایسه با همسالان خود در زمینههای موفقیت (مانند تحصیل، شغل، ورزش) شکست خوردهاند، شکست خواهند خورد، یا اساساً بیکفایت هستند. اغلب از چالشها اجتناب میکنند تا با “شکست” مواجه نشوند.
مثال: فردی که با وجود داشتن استعداد، از دنبال کردن اهداف شغلی خود میترسد زیرا پیشاپیش خود را شکستخورده میداند.
حوزه 3: محدودیتهای مختل (Impaired Limits)
این طرحوارهها با کمبود محدودیتهای درونی، مسئولیتپذیری نسبت به دیگران، یا جهتگیری بلندمدت مرتبط هستند.
10- طرحواره استحقاق / بزرگمنشی (Entitlement/Grandiosity)
باور دارند که از دیگران برترند، مستحق حقوق و امتیازات ویژهای هستند، و ملزم به رعایت قوانین و محدودیتهایی که برای دیگران وجود دارد، نیستند. اغلب در روابط خودخواه و کنترلگر به نظر میرسند و همدلی کمی با نیازهای دیگران دارند.
مثال: فردی که انتظار دارد همیشه در اولویت باشد، قوانین را زیر پا میگذارد و از دیگران برای رسیدن به خواستههای خود استفاده میکند.
11- طرحواره خودکنترلی و خودانضباطی ناکافی (Insufficient Self-Control/Self-Discipline)
در اعمال خودکنترلی و تحمل ناکامی برای رسیدن به اهداف بلندمدت، یا در مهار ابراز هیجانات و تکانههای خود، مشکل دارند. ممکن است از مسئولیتها اجتناب کنند، به دنبال لذت آنی باشند و در مدیریت هیجانات خود ضعیف عمل کنند.
مثال: فردی که در شروع و اتمام کارها مشکل دارد، به راحتی تسلیم وسوسهها میشود (مانند پرخوری، اعتیاد) و در مدیریت خشم یا اضطراب خود ناتوان است.
حوزه 4: دیگر جهتمندی (Other-Directedness)
در این طرحوارهها، تمرکز بیش از حدی بر خواستهها، احساسات و واکنشهای دیگران، به قیمت از دست دادن نیازهای خود، وجود دارد تا بتوانند عشق و پذیرش به دست آورند، از انتقام اجتناب کنند یا احساس تعلق داشته باشند.
12- طرحواره اطاعت (Subjugation)
احساس میکنند مجبورند تسلیم کنترل دیگران شوند تا از خشم، انتقام یا طرد شدن آنها جلوگیری کنند. نیازها و احساسات خود را سرکوب میکنند. این اطاعت ممکن است در برابر نیازهای دیگران (اطاعت از نیازها) یا هیجانات دیگران (اطاعت از هیجانات) باشد.
مثال: فردی که همیشه با خواستههای دیگران موافقت میکند، حتی اگر برخلاف میل باطنیاش باشد، زیرا از ایجاد تعارض یا ناراحت کردن دیگران میترسد.
13- طرحواره ایثار (Self-Sacrifice)
به طور افراطی و داوطلبانه نیازهای دیگران را بر نیازهای خود اولویت میدهند تا از ایجاد درد برای دیگران جلوگیری کنند، از احساس گناه ناشی از خودخواهی اجتناب کنند، یا رابطه خود را با افرادی که نیازمند به نظر میرسند، حفظ کنند. اغلب احساس میکنند که نیازهای خودشان برآورده نمیشود و ممکن است در نهایت احساس رنجش کنند.
مثال: فردی که دائماً از خودگذشتگی میکند، مراقب همه است اما به نیازهای سلامتی، عاطفی یا مالی خود بیتوجه است.
14- طرحواره پذیرشجویی / جلب توجه (Approval-Seeking/Recognition-Seeking)
تأکید بیش از حدی بر به دست آوردن تأیید، توجه و پذیرش از سوی دیگران دارند، یا تلاش میکنند خود را با انتظارات دیگران تطبیق دهند، به قیمت از دست دادن احساس امنیت و ارزش درونی و هویت واقعی خود. عزت نفس آنها به شدت به واکنشهای دیگران وابسته است.
مثال: فردی که دائماً به دنبال تعریف و تمجید دیگران است، لباس پوشیدن و رفتارش را بر اساس مد روز یا پسند دیگران تنظیم میکند و از ابراز عقاید واقعی خود میترسد.
حوزه 5: گوشبهزنگی بیش از حد و بازداری (Overvigilance & Inhibition)
این طرحوارهها با سرکوب احساسات، تکانهها و انتخابهای خودانگیخته، یا با رعایت قوانین و انتظارات سفت و سخت درونی در مورد عملکرد و رفتار اخلاقی، به قیمت از دست دادن شادی، ابراز وجود و روابط صمیمی همراه هستند.
15- طرحواره منفیگرایی / بدبینی (Negativity/Pessimism)
تمرکز فراگیر و مادامالعمر بر جنبههای منفی زندگی (مانند درد، مرگ، فقدان، ناامیدی، تعارض، خیانت، اشتباهات) دارند، در حالی که جنبههای مثبت یا خوشبینانه را به حداقل میرسانند یا نادیده میگیرند. دائماً نگرانند که اوضاع بدتر شود.
مثال: فردی که حتی در موقعیتهای خوب و موفقیتآمیز، منتظر یک اتفاق بد است و نمیتواند از لحظه لذت ببرد.
16- طرحواره بازداری هیجانی (Emotional Inhibition)
سرکوب بیش از حد اعمال، احساسات یا ارتباطات خودانگیخته، معمولاً برای جلوگیری از عدم تأیید دیگران، احساس شرم، یا از دست دادن کنترل بر تکانههای خود. این بازداری ممکن است در حوزه خشم، هیجانات مثبت، آسیبپذیری یا ابراز آزادانه نیازها باشد.
مثال: فردی که به سختی میتواند احساسات خود (چه مثبت و چه منفی) را نشان دهد، در جمع ساکت و کنارهگیر است و از صمیمیت عاطفی میترسد.
17- طرحواره معیارهای سرسختانه / عیبجویی افراطی (Unrelenting Standards/Hypercriticalness)
باور دارند که باید برای رسیدن به استانداردهای درونی بسیار بالا در رفتار و عملکرد تلاش کنند، معمولاً برای جلوگیری از انتقاد. این معیارها منجر به احساس فشار دائمی، کمالگرایی، و انتقاد شدید از خود و دیگران میشود.
مثال: فردی که هرگز از عملکرد خود راضی نیست، دائماً در تلاش برای بهتر بودن است و به خود و دیگران سخت میگیرد.
18- طرحواره تنبیه (Punitiveness)
باور دارند که افراد (از جمله خودشان) باید به خاطر اشتباهاتشان به شدت تنبیه شوند. تمایل به خشمگین بودن، ناشکیبایی، و بیتابی نسبت به افرادی دارند که انتظارات آنها را برآورده نمیکنند یا اشتباه میکنند.
مثال: فردی که در برابر اشتباهات دیگران (یا خودش) بسیار سختگیر و قضاوتگر است و به سختی میتواند کسی را ببخشد.
طرحوارههای ناسازگار (چرا برخی الگوها دردسرساز میشوند؟)
همانطور که دیدیم، طرحوارههای ناسازگار اولیه الگوهای فکری، هیجانی و رفتاری ریشهداری هستند که معمولاً از تجربیات ناخوشایند دوران کودکی سرچشمه میگیرند. این طرحوارهها از این جهت “ناسازگار” یا “دردسرساز” نامیده میشوند که:
مانع از برآورده شدن نیازهای هیجانی اساسی ما در بزرگسالی میشوند: مثلاً طرحواره رهاشدگی مانع از ایجاد روابط پایدار و ایمن میشود.
منجر به انتخابهای ناسالم میشوند: فردی با طرحواره شکست ممکن است از فرصتهای شغلی خوب اجتناب کند.
کیفیت زندگی را کاهش میدهند: اضطراب، افسردگی، و نارضایتی مزمن از پیامدهای رایج طرحوارههای ناسازگار است.
روابط بین فردی را تخریب میکنند: طرحوارههایی مانند بیاعتمادی یا استحقاق میتوانند به شدت به روابط آسیب بزنند.
مهمترین طرحوارههای ناسازگار (نگاهی عمیقتر)
اگرچه تمام 18 طرحواره میتوانند مشکلساز باشند، برخی از آنها مانند رهاشدگی، نقص و شرم، محرومیت هیجانی، بیاعتمادی/سوءاستفاده، و شکست به دلیل تأثیر گستردهای که بر جنبههای مختلف زندگی فرد میگذارند، اغلب به عنوان طرحوارههای کلیدی در نظر گرفته میشوند. فعال شدن این طرحوارههای مرکزی میتواند سایر طرحوارهها را نیز تحریک کند و یک چرخه معیوب از افکار، احساسات و رفتارهای منفی ایجاد نماید. شناسایی و کار بر روی این طرحوارههای هستهای، اغلب نقطه شروع مؤثری در فرآیند درمان است.
سبکهای مقابلهای ناسازگار با طرحواره (واکنشهای ما به تلههای زندگی)
وقتی یک طرحواره ناسازگار فعال میشود، ما معمولاً به یکی از سه سبک مقابلهای ناسازگار پناه میبریم. این سبکها تلاشهای ما برای کنار آمدن با درد ناشی از طرحواره هستند، اما در درازمدت خودشان مشکلساز شده و به تداوم طرحواره کمک میکنند:
سبک مقابلهای تسلیم در طرحواره چیست؟ (پذیرش تله)
در سبک تسلیم، فرد طرحواره را به عنوان یک حقیقت میپذیرد و مطابق با آن عمل میکند. او به نوعی در برابر طرحواره “تسلیم” میشود.
مثال: فردی با طرحواره نقص و شرم، وارد روابطی میشود که در آن مورد انتقاد و بیاحترامی قرار میگیرد، زیرا عمیقاً باور دارد که لیاقت بهتر از این را ندارد. او به گونهای رفتار میکند که دیگران نیز با او بدرفتاری کنند.
سبک مقابلهای اجتناب در طرحواره چیست؟ (فرار از تله)
در سبک اجتناب، فرد سعی میکند از موقعیتها، افکار، یا احساساتی که طرحواره را فعال میکنند، دوری کند. این اجتناب میتواند شناختی (مثلاً فکر نکردن به موضوع)، هیجانی (مثلاً سرکوب احساسات) یا رفتاری (مثلاً دوری از موقعیتهای خاص) باشد.
مثال: فردی با طرحواره شکست، از درخواست برای مشاغل چالشبرانگیز یا شرکت در آزمونهای مهم اجتناب میکند تا با احتمال شکست مواجه نشود. فردی با طرحواره رهاشدگی ممکن است از ایجاد روابط صمیمی عمیق پرهیز کند
سبک مقابلهای جبران افراطی در طرحواره چیست؟ (جنگیدن با تله)
در سبک جبران افراطی، فرد سعی میکند با طرحواره مبارزه کند و به گونهای رفتار کند که گویی نقطه مقابل طرحواره حقیقت دارد. او تلاش میکند تا به خود و دیگران ثابت کند که طرحواره در مورد او صدق نمیکند، اما این تلاش اغلب به شکلی افراطی، نامنعطف و در نهایت خودآسیبرسان است.
مثال: فردی با طرحواره نقص و شرم، ممکن است به یک کمالگرای افراطی تبدیل شود و دائماً در تلاش برای بینقص بودن در همه چیز باشد تا احساس بیارزشی درونی خود را پنهان کند. فردی با طرحواره وابستگی، ممکن است به شدت مستقل و خودکفا به نظر برسد و از درخواست هرگونه کمکی امتناع ورزد، حتی زمانی که واقعاً به آن نیاز دارد.
نکته مهم: هیچکدام از این سبکهای مقابلهای، در درازمدت، مشکل طرحواره را حل نمیکنند. آنها تنها به تداوم و تقویت طرحواره کمک میکنند، زیرا مانع از تجربه هیجانی و پردازش سالم تجاربی میشوند که میتوانند طرحواره را به چالش بکشند.
چطور میتوان طرحواره را تغییر داد؟ (مسیر رهایی از الگوهای مخرب)
خبر خوب این است که طرحوارهها، هرچند عمیق و پایدار، قابل تغییر هستند. این تغییر یک فرآیند تدریجی است و نیازمند آگاهی، تلاش و اغلب کمک حرفهای است.
تغییر خودبخودی طرحوارهها (امکانپذیر اما نادر)
گاهی اوقات، تجربیات زندگی مثبت و اصلاحکننده میتوانند به طور خودبخودی به تضعیف یک طرحواره کمک کنند. به عنوان مثال، فردی با طرحواره بیاعتمادی که وارد یک رابطه بسیار امن و قابل اعتماد میشود، ممکن است به تدریج شروع به بازنگری در باورهای بدبینانه خود کند. با این حال، این نوع تغییر خودبخودی برای طرحوارههای عمیق و ریشهدار نادر است، زیرا ما تمایل داریم موقعیتهایی را انتخاب کنیم و اطلاعات را به گونهای تفسیر کنیم که طرحوارههایمان را تأیید کند (پدیده “تداوم طرحواره”).
تغییرات خودخواسته طرحواره (مسیر فعال به سوی بهبودی)
تغییر فعال و خودخواسته طرحوارهها معمولاً از طریق فرآیندی ساختاریافته و آگاهانه صورت میگیرد. این فرآیند شامل مراحل زیر است:
شناسایی طرحوارهها: اولین گام، آگاهی از وجود طرحوارههای ناسازگار و درک اینکه کدامیک از آنها در زندگی شما فعالتر هستند. این کار میتواند از طریق خودارزیابی، مطالعه، یا با کمک یک درمانگر انجام شود. پرسشنامههای استاندارد طرحواره (مانند پرسشنامه طرحواره یانگ – YSQ) ابزارهای مفیدی در این زمینه هستند.
درک ریشههای طرحواره: فهمیدن اینکه طرحواره چگونه و چرا در دوران کودکی شما شکل گرفته است، میتواند بسیار کمککننده باشد. این کار به شما کمک میکند تا با خودتان همدلی بیشتری داشته باشید و بفهمید که این الگوها “تقصیر” شما نیستند، بلکه مکانیسمهای بقایی بودهاند که در گذشته به شما کمک کردهاند.
شناسایی سبکهای مقابلهای: تشخیص اینکه شما معمولاً با کدام سبک مقابلهای (تسلیم، اجتناب، جبران افراطی) به طرحوارههایتان واکنش نشان میدهید.
به چالش کشیدن اعتبار طرحواره: جمعآوری شواهدی که بر خلاف طرحواره هستند. زیر سوال بردن افکار و باورهای ناکارآمد مرتبط با طرحواره. آیا این باور هنوز هم در زندگی فعلی شما “حقیقت” دارد؟
تجربه هیجانی اصلاحی: این بخش بسیار مهمی از فرآیند تغییر است. این شامل اجازه دادن به خود برای احساس کردن هیجانات مرتبط با طرحواره (مانند غم، خشم، ترس) در یک محیط امن و سپس تجربه هیجانات و روابطی است که نیازهای برآورده نشده شما را به شیوهای سالمتر تأمین میکنند.
تغییر الگوهای رفتاری: تمرین رفتارهای جدید و سالمتری که در تضاد با طرحواره و سبکهای مقابلهای ناسازگار هستند. این “آزمایشهای رفتاری” به شما کمک میکنند تا تجربیات جدیدی کسب کنید که طرحواره را تضعیف میکنند.
استفاده از رابطه درمانی (در صورت نیاز): یک درمانگر طرحوارهدرمانگر میتواند محیطی امن و حمایتی را برای کشف و تغییر طرحوارهها فراهم کند. رابطه درمانی خود میتواند یک تجربه هیجانی اصلاحی قدرتمند باشد.
چگونه طرحواره را درمان کنیم؟ طرحواره درمانی چیست؟
طرحواره درمانی (Schema Therapy) یک رویکرد رواندرمانی یکپارچه است که به طور خاص برای درمان مشکلات روانشناختی مزمن و ریشهدار، از جمله اختلالات شخصیت و مشکلاتی که به درمانهای سنتیتر پاسخ خوبی ندادهاند، طراحی شده است. این رویکرد توسط دکتر جفری یانگ و همکارانش توسعه یافته و عناصری از درمان شناختی-رفتاری (CBT)، نظریه دلبستگی، گشتالتدرمانی، روانکاوی و رویکردهای هیجانمدار را با هم ترکیب میکند.
اهداف طرحواره درمانی (چه چیزی را میخواهیم به دست آوریم؟)
اهداف اصلی طرحواره درمانی عبارتند از:
شناسایی و درک طرحوارههای ناسازگار اولیه: کمک به مراجع برای آگاهی از تلههای زندگی خود و ریشههای آنها.
شناسایی و تغییر سبکهای مقابلهای ناسازگار: کمک به مراجع برای تشخیص واکنشهای خودکار و مخرب خود به طرحوارهها و یادگیری پاسخهای سالمتر.
التیام طرحوارهها: از طریق تجربه هیجانات مرتبط با نیازهای برآورده نشده در دوران کودکی و برآورده کردن این نیازها به شیوهای سالم در زمان حال (اغلب از طریق رابطه درمانی و تکنیکهای تجربی).
تقویت “بزرگسال سالم”: کمک به مراجع برای توسعه بخش سالم و کارآمد شخصیت خود که قادر است نیازهای هیجانی را به شیوهای انطباقی برآورده کند، تصمیمات منطقی بگیرد، و روابط سالمی برقرار نماید.
کاهش شدت و فراوانی فعال شدن طرحوارهها: به گونهای که طرحوارهها دیگر کنترل زندگی فرد را در دست نداشته باشند.
تغییر الگوهای رفتاری مخرب: جایگزین کردن رفتارهای خودآسیبرسان با رفتارهای سازگارانهتر.
تکنیکهای طرحواره درمانی (ابزارهای درمانگر)
طرحواره درمانی از طیف وسیعی از تکنیکهای شناختی، هیجانی (تجربهای) و رفتاری استفاده میکند. برخی از مهمترین این تکنیکها عبارتند از:
تکنیکهای شناختی:
بازسازی شناختی: شناسایی و به چالش کشیدن افکار منفی مرتبط با طرحوارهها.
کارتهای آموزشی (Flashcards): نوشتن خلاصهای از طرحواره، افکار مرتبط، و پاسخهای سالمتر برای یادآوری در موقعیتهای چالشبرانگیز.
خاطرات طرحواره: نوشتن در مورد تجربیات گذشته و حال که طرحوارهها را فعال میکنند.
تکنیکهای هیجانی (تجربهای):
تصویرسازی ذهنی هدایتشده (Guided Imagery): بازگشت به صحنههای کودکی که در شکلگیری طرحواره نقش داشتهاند و “بازنویسی” آنها از طریق مداخله “بزرگسال سالم” درمانگر یا مراجع. این تکنیک به التیام هیجانی کمک میکند.
کار با صندلی خالی (Empty Chair Work): گفتگو با بخشهای مختلف خود (مثلاً “کودک آسیبپذیر”، “والد انتقادگر”) یا با افراد مهم گذشته که در شکلگیری طرحواره نقش داشتهاند.
بازوالدینی حد و مرزدار (Limited Reparenting): درمانگر تا حدی نقش والدینی را ایفا میکند که مراجع در کودکی به آن نیاز داشته است (البته با رعایت حد و مرزهای حرفهای). این به برآورده شدن نمادین نیازهای هیجانی کمک میکند.
تکنیکهای رفتاری:
آزمایشهای رفتاری: طراحی و اجرای رفتارهای جدید برای به چالش کشیدن طرحوارهها و سبکهای مقابلهای.
تکالیف خانگی: تمرین مهارتها و رفتارهای جدید در زندگی روزمره.
ایفای نقش (Role-Playing): تمرین تعاملات اجتماعی دشوار یا ابراز وجود در محیط امن درمانی.
رابطه درمانی: رابطه بین درمانگر و مراجع یکی از ارکان اصلی طرحواره درمانی است. درمانگر تلاش میکند تا محیطی امن، پذیرا و همدلانه ایجاد کند که در آن مراجع بتواند طرحوارههای خود را کشف و التیام بخشد. درمانگر به الگوهایی که در رابطه درمانی پدیدار میشوند (و اغلب بازتابی از طرحوارههای مراجع هستند) توجه کرده و از آنها برای کمک به مراجع استفاده میکند.
طرحواره درمانی و کاربرد آن (برای چه کسانی مفید است؟)
طرحواره درمانی در ابتدا برای درمان اختلالات شخصیت، بهویژه اختلال شخصیت مرزی، توسعه یافت. با این حال، تحقیقات و تجربیات بالینی نشان دادهاند که این رویکرد برای طیف وسیعی از مشکلات روانشناختی دیگر نیز مؤثر است، از جمله:
افسردگی مزمن و مقاوم به درمان
اختلالات اضطرابی (بهویژه اضطراب اجتماعی و اختلال اضطراب فراگیر)
اختلالات خوردن
مشکلات روابط بین فردی
آسیبهای روانی و تروما
اعتیاد
مشکلات مربوط به عزت نفس پایین
کمالگرایی
طرحواره درمانی بهویژه برای افرادی مناسب است که:
الگوهای رفتاری و هیجانی تکرارشونده و خودآسیبرسانی را در زندگی خود تجربه میکنند.
احساس میکنند که مشکلاتشان ریشههای عمیقی در گذشته دارد.
از درمانهای کوتاهمدتتر نتیجه مطلوبی نگرفتهاند.
به دنبال درک عمیقتری از خود و الگوهای زندگیشان هستند.
طرحواره در روانشناسی به چه معناست؟ (مروری دوباره بر مفهوم کلیدی)
همانطور که در ابتدای مقاله اشاره شد، “طرحواره” در روانشناسی به معنای یک الگوی سازمانیافته از افکار، احساسات، خاطرات و باورها است که نحوه درک ما از خودمان، دیگران و جهان را شکل میدهد. این الگوها به ما کمک میکنند تا اطلاعات را پردازش کرده و به محیط خود پاسخ دهیم. “طرحوارههای ناسازگار اولیه” که محور اصلی بحث ما در این مقاله بودند، الگوهای منفی و خودآسیبرسانی هستند که معمولاً در دوران کودکی در پاسخ به نیازهای هیجانی برآورده نشده شکل میگیرند و در طول زندگی تکرار میشوند و منجر به مشکلات روانشناختی و بین فردی میگردند.
سخن پایانی: سفر به سوی خودآگاهی و تغییر
شناخت طرحوارهها و تأثیر آنها بر زندگی، گامی بزرگ به سوی خودآگاهی و رهایی از الگوهای تکراری و دردناک است. به یاد داشته باشید که شما تنها نیستید و بسیاری از افراد با این “تلههای زندگی” دست و پنجه نرم میکنند. طرحواره درمانی با رویکرد عمیق و یکپارچه خود، مسیری امیدبخش برای درک، التیام و تغییر این الگوها ارائه میدهد.
اگر احساس میکنید که در دام یک یا چند طرحواره گرفتار شدهاید، جستجو برای کمک حرفهای از یک طرحوارهدرمانگر متخصص میتواند نقطه عطفی در زندگی شما باشد. این سفر ممکن است چالشبرانگیز باشد، اما پاداش آن – یک زندگی رضایتبخشتر، روابط سالمتر، و احساس عمیقتری از خود ارزشمندی – بینهایت ارزشمند است. شجاعت به خرج دهید، به درون خود نگاه کنید و اولین قدم را برای بازنویسی داستان زندگیتان بردارید.
دیدگاهتان را بنویسید